logo

تاریخچه علوم شناختی

تاریخچه علوم شناختی اگر چه قدمت طولانی ندارد، اما جذابیت و شگفتی آن فراوان، جالب توجه و خواندنی است. قرن‌های متمادی آشنایی با دنیای عجیب و پیچیده ذهن یکی از علائق بشر بوده است. این علاقه نه تنها امروزه کم نشده و از بین نرفته، بلکه انسان‌ها امروز به شکلی مدرن‌تر و با نگاهی نو به شناخت اسرار دنیای ذهن می‌پردازند.

در مطلب قبل با مفهوم و کارکرد علوم شناختی آشنا شدیم و دیدیم که امروزه انسان‌ها با چه ابزار پیشرفته و نگرش نویی به شناخت ذهن و مغز انسان و سایر موجودات و اشیا ذهنمند می‌پردازند. برای آشنایی بیشتر با علوم شناختی می‌توانید ابتدا مقاله علوم شناختی چیست؟ را بخوانید.

دانشمندان علوم شناختی ذهن انسان را شبکه پیچیده‌ای می‌دانند که اطلاعات را دریافت، نگهداری و پردازش می‌کند و می‌تواند آن را تغییر شکل یا انتقال دهد.

اطلاعات در این رویکرد معنای بسیار وسیعی دارد و شامل تمامی دریافت‌های انسان از جهان خارج به‌ علاوه تمامی مفاهیم و ادراکاتی می‌شود که در درون ذهن انسان وجود دارد.

رشد انفجاری این علم در ۲۰ سال اخیر حتی از رشد سریع علم فیزیک هم چشمگیرتر بوده است. این مساله به دلیل پیشرفت فناوری و به خصوص استفاده از انواع روش‌های غیرتهاجمی برای بررسی مغز انسان رخ داده است.

تاریخچه علوم شناختی از دوران باستان

همانطور که گفتیم انسان از دیرباز علاقه به کشف رمز و رموز دنیای ذهن خود داشته است. چنان که نه تنها این علاقه امروزه کم نشده بلکه شکلی جدید و پیشرفته به خود گرفته است.

می‌توان گفت تاریخچه علوم شناختی از علم فلسفه شروع شد و در سیر تحولات خود تا به امروز نظریه‌ها، باورها، آزمایشات و تلاش‌های فراوانی را در طی قرن‌ها به خود دیده است.

در طی این دوران‌ها گاهی برخی از این نظریه‌ها و یا حتی باورها به شک تبدیل شدند و یا برخی دیگر به طور کامل رد شد.

بسیاری از نظریه‌ها تا مدت‌ها پایه‌ی علوم شناختی بودند، که بعدها با آمدن تکنولوژی‌های پیشرفته مردود اعلام شد. اما با تمام این فراز و فرودها امروزه ثابت شده، که مغز کارکردی بسیار پیچیده‌تر و متفاوت‌تر از تصورات ما دارد.

جالب است بدانید اولین ردپای ظهور علوم شناختی را در دوران باستان می‌توان پیدا کرد. آن زمانی که در دوران یونان باستان فلاسفه‌ای همچون افلاطون و ارسطو برای فهم و درک ذهن و کارکرد آن کوشش می‌کردند و سعی در توضیح چگونگی شناخت بشری داشتند.

تاریخچه علوم شناختی‌ همچنین شامل نویسندگانی چون دکارت، دیوید هیوم، کانت، باروخ اسپینوزا، نیکولا مالبرانش، پیر کابانیس، لایبنیتز و جان لاک نیز می‌باشد.

البته بی شک باید گفت، هر چند این نویسندگان به کشف فلسفی ذهن کمک زیادی کردند و کار آنها در نهایت باعث توسعه علم روان‌شناسی شد. اما آن‌ها از نظر مفهوم‌های پایه‌ای و ابزارهای مورد استفاده در این راه با دانشمندان علوم شناختی بسیار متفاوت بودند.

بررسی ذهن در طی این قرون همچنان در حیطه فلسفه باقی مانده بود، تا قرن نوزده میلادی که مقارن با پیدایش روان‌شناسی علمی شد. در ادامه همچنان مکاتب اولیه روان‌شناسی علمی نیز بیشتر متمرکز بر بررسی جریان‌های درونی ذهن از طریق خودکاوی یا درون‌نگری بودند.

چند دهه از ظهور این علم تازه نگذشته بود، که با ظهور مکتب رفتارگرایی همه چیز در این حوزه دگرگون شد. رفتارگرایی که نگرشی کاملاً‌ متفاوت با مکتب قبلی داشت، به رویکرد غالب در روان‌شناسی تبدیل شد.

آنها وجود و بررسی ساز و کارهای درونی ذهن را اساساً نادیده می گرفتند و معتقد بودند روان‌شناسی باید محدود به بررسی پدیده های قابل مشاهده، مانند محرکات بیرونی و پاسخ‌های رفتاری موجود زنده به آن محرک‌ها باشد.

تاریخچه علوم شناختی نوین

تاریخچه علوم شناختی نوین و امروزی، یعنی علمی که با نگاهی متفاوت به دنیای ذهن می‌پردازد، به دهه ۵۰ میلادی بر می‌گردد. در این دهه علوم شناختی به صورت یک جنبش روشن فکری که از آن به نام انقلاب شناختی یاد می‌شود، آغاز شد.

در واقع در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ قرن بیستم میلادی، دانش مربوط به مطالعه ذهن دچار تحولی شگرف شد.

هر چند که شما سرنخ‌های شروع تمدن علوم شناختی مدرن را می‌توانید در اوایل دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در سایبرنتیک شناسانی مانند وارن مک کالوچ و والتر پیتز پیدا کنید،‌ که در صدد درک اصول سازماندهی ذهن بودند.

مک کالوچ و پیتز مدل‌های محاسبه با الهام از ساختار شبکه‌های عصبی بیولوژیکی، یا در واقع اولین نوع از آنچه امروزه به عنوان شبکه‌های عصبی مصنوعی شناخته می‌شوند ایجاد کردند.

یکی دیگر از عوامل و نوآوری‌هایی که به انقلاب شناختی انجامید، توسعه نظریه محاسبات و کامپیوترهای دیجیتالی در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی بود. با ورود کامپیوتر مدرن یا ماشین فون نیومن به دنیای تکنولوژی اتفاقات شگفتی افتاد.

این تکنولوژی بعدها نقش اصلی را در علوم شناختی، هم به عنوان استعاره‌ای از ذهن و هم به عنوان ابزاری برای بررسی، بازی کرد.

بعد از گذشت این سال‌ها و ایجاد تکنولوژی‌ها و ایده‌های نوین، تاریخچه علوم شناختی به نقطه عطف خود رسید. دانشمندان حوزه‌های متنوع مانند علم اعصاب، زبان‌شناسی، روان‌شناسی، هوش مصنوعی و فلسفه متوجه شدند که همگی در مورد کارکرد ذهن سرگرم حل مسائل مشترکی هستند.

آنها دریافتند که یافته‌های متفاوت آنان برای حل اسرار ذهن، می‌تواند مکمل یکدیگر باشد. در واقع نگاه همه این محققین به ذهن مبتنی بر بررسی بازنمودهای ذهنی و نحوه پردازش آنها بود.

این شد که دانشمندان و نظریه پردازان علوم مختلف با تبادل دانش، همکاری و همفکری با یکدیگر نهایتاً دانشی میان رشته‌ای با نام علوم شناختی را ایجاد کردند.

اولین آزمایش علوم شناختی در یک موسسه اکادمیک، در دانشکده کسب و کار دانشگاه MIT انجام شد. این کار توسط جوزف کارل لیکلایدر که در بخش روانشناسی فعالیت می‌کرد و آزمایش‌هایی را بر روی حافظه کامپیوتری، به عنوان الگویی برای شناخت انسان انجام می‌داد، شکل گرفت.

در سال ۱۹۵۹ همانطور که در بالا اشاره شد، الگوی رفتارگرایانه اسکینر در حوزه روانشناسی در ایالات متحده حاکم بود. بیشتر روانشناسان بر روی روابط عملکردی بین عامل محرک و پاسخ، بدون در نظر گرفتن تصورات داخلی متمرکز بودند.

در آن زمان بود که نوآم چامسکی تحولی در این زمینه رقم زد و نقد تندی را بر کتاب “رفتار کلامی” نوشته بی اف اسکینر منتشر کرد.

چامسکی معتقد بود برای توضیح زبان، ما به نظریه‌ای مانند دستور زبان زایشی نیاز داریم، که نه تنها تصورات داخلی را نیز در نظر بگیرد بلکه ترتیب موجود در آن‌ها را نیز توصیف کند.

پیشنهاد میکنیم این مقاله را مطالعه کنید: تاریخچه بیوفیدبک

در تاریخچه علوم شناختی در دهه ۷۰ با نقطه عطف دیگری برای این شاخه از علم مواجهه هستیم. در اوایل این دهه اصطلاح علوم شناختی توسط کریستوفر لانگت هیگینز ابداع شد. او برای اولین بار آن را در تفسیر خود در سال ۱۹۷۳ در مورد گزارش لایت هیل، که مربوط به بررسی وضعیت هوش مصنوعی در آن زمان است، استفاده کرد.

در همان دهه ۷۰ بود، که نشریه علمی علوم شناختی (Cognitive Science) و انجمن علوم شناختی تاسیس شد و در آمریکا پایه‌های این دانش نو نهاده شد.

در طی این سال‌ها علوم شناختی در مقیاس بین‌المللی به خوبی دیده شد. در اوایل دهه ۸۰ بود که با کمک پرفسور استیلینگز، کالج واسر به اولین موسسه‌ای در دنیا تبدیل شد، که مدرک دوره کارشناسی در علوم شناختی را به دانشجویان اهدا می‌کرد.

همچنین در سال ۱۹۸۶ نیز اولین دپارتمان علوم شناختی در جهان در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو تاسیس شد.

علوم شناختی رو به پیشرفت


تاریخچه علوم شناختی با آغاز دهه ۹۰ به اوج رشد، شکوفایی و پیشرفت خود رسید. در دهه ۱۹۹۰ که دهه مغز نامیده شد، پیشرفت‌های سریع و چشمگیر فناوری تصویربرداری و مطالعه مغز و به وجود آمدن ابزارهایی مانند نوار مغزی، fMRI و… باعث شد علوم اعصاب سهمی جدی‌تر در پیشرفت علوم شناختی داشته باشد.
همچنین در اوایل دهه ۱۹۸۰ با افزایش دسترسی به کامپیوترها، تحقیق در زمینه هوش مصنوعی نیز گسترش پیدا کرد.

محققانی مانند ماروین مینسکی به امید ساخت هوش مصنوعی نشانه ای (Symbolic AI) و یا توصیف قدم‌هایی را که انسان، برای تصمیم‌گیری یا حل مسائل پشت سر می‌گذارد، برنامه‌های کامپیوتری به زبان‌هایی مانند LISP نوشتند. تا از این طریق بتوانند فکر انسان را بهتر درک کنند.

کم کم محدودیت‌های برنامه تحقیقاتی هوش مصنوعی نشانه‌ای خودش را نشان داد. به عنوان مثال، لیست کردن دانش انسان به صورت جامع و به شکلی که توسط یک برنامه کامپیوتری نشانه‌ای قابل استفاده باشد، به نظر می‌رسید کاری خیالی و نشدنی است.

در اواخر دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی، جیمز مک کلیلند و دیوید رومل هارت دیدگاهی تازه را در این زمینه ارائه کردند که می‌گوید، می‌توان ذهن را به عنوان مجموعه‌ای از اتصالات پیچیده، که به صورت یک شبکه لایه‌ای نمایش داده می‌شوند، توصیف کرد.

بر اساس این نظریه بود که در این سال‌ها، شبکه‌های عصبی و اتصال‌گرایی به عنوان الگوهای تحقیق ظهور کردند.

از طرفی منتقدان این دیدگاه معتقدند پدیده‌هایی وجود دارند، که توسط مدل‌های نشانه‌ای بهتر توصیف می‌شوند و مدل‌های اتصال‌گرا اغلب به حدی پیچیده هستند که قدرت توضیحی کمی دارند.

این روزها اما تاریخچه علوم شناختی در اوج پیشرفت خود قرار دارد. مدل‌های نشانه‌ای و اتصال‌گرا با یکدیگر ترکیب شده‌اند و امکان استفاده از هر دو نوع بیان را فراهم آورده و می‌توان از هر دوی آنها استفاده کرد.

هر چند که هر دوی این مدل‌ها با تمام کمکی که به درک ساختار ذهن انسان می‌کنند، کامل و منطبق بر واقعیت نیستند و با وجود تمام پیشرفت‌ها هنوز بشر راه درازی تا شناخت کامل دنیای ذهن در پیش رو دارد.

به کمک نیاز دارید ؟

بخش فروش

به کمک نیاز دارید ؟

بخش پشتیبانی