نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

اختلال شناختی چیست؟

اختلال شناختی

شاید واژه اختلال شناختی مفهوم کمتر شناخته شده‌ای برای شماست و نمی‌دانید چه بیماری‌هایی را شمایل می‌شود. اختلالات شناختی به مجموعه‌ای از آسیب‌ها گفته می‌شود که به توانایی مغز در به یادآوری و پردازش اطلاعات مربوط می‌شود.

اختلالات شناختی همچنین باعث به وجود آمدن آسیب عمده در عملکردهایی مانند حافظه، قضاوت، زبان، و توجه مشخص می‌گردد. در مقالات زیر می‌توانید با مفهوم علوم شناختی چیست و تاریخچه آن نیز آشنا شنوید.

 

 

شناخت چیست؟

زمانی که می‌خواهیم با مفهوم بیماری‌های شناختی آشنا شویم و درک درستی از این سوال که به راستی اختلال شناختی چیست؟ پیدا کنیم، ابتدا باید با مفهوم شناخت (Cognition) هر چند مختصر آشنا شویم.

چرا که از یک طرف بسیاری از بیماری‌ها می‌توانند به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم چنین اختلالاتی را به وجود آورند و از طرفی دیگر امکان اشتباه واژه شناخت در حوزه علوم شناختی با حوزه معرفت‌شناسی در فلسفه وجود دارد.

شناخت (Cognition) به راستی به تمام فرآیندهای ذهنی و مغزی که به آگاهی انسان از خود و جهان اطرافش منتهی می‌شود گفته می‌شود.

ذهن انسان دارای ویژگی‌های متفاوتی است، ولی عالی‌ترین و پیچیده‌ترین این ویژگی‌ها را می‌توان آگاهی دانست. آگاهی اساس معرفت و شناخت انسان از خود و جهان پیرامونش است.

اگر دوست دارید فرق انسان با دیگر موجودات را بدانید، دقیقاً این همان تفاوت است. ویژگی آگاهی اساسی‌ترین اختلاف انسان با جانداران دیگر و ساختارهای هوشمند ساخت بشر مانند رایانه‌ها و روبات‌ها است.

باید توجه کرد که ادراک، احساس و تفکر که از ویژگی‌های منحصربه‌فرد ذهن می‌باشند، در عمق و وسعت بخشیدن آگاهی دخیل هستند و خود آگاهی محسوب نمی‌شوند.

بنابراین شناخت به فرآیند دانستن و آگاه شدن گفته می‌شود. شناخت به معنای دریافت اطلاعات، سازماندهی، استفاده از آن، درک روابط بین علت و معلول عمل و نتایج آن است.

شناخت همچنین حافظه، زبان، جهت‌یابی، عمل (Praxis)، قضاوت و عملکرد اجرایی، روش و رفتارها، روابط بین فردی و حل مسأله را نیز شامل می‌گردد.

 

اختلال شناختی چیست؟

اختلالات شناختی (CD) که البته به نام اختلالات عصبی-شناختی هم شناخته می‌شود، به مجموعه‌ای از اختلال‌ها و بیماری‌های عصبی گفته می‌شود که می‌تواند به صورت مستقیم یا غیرمستقیم (به صورت پایدار یا گذرا) با ایجاد اختلال در سیستم عصبی، موجب آشفتگی در آگاهی فرد نسبت به خود و جهان اطرافش شود.

این دسته از اختلالات روان که به توانایی مغز در به یادآوری و پردازش اطلاعات مربوط هستند، بر نحوه‌ی تفکر و سطوح مختلف شناخت و در درجه اول به توانایی‌های شناختی از جمله یادگیری، حافظه، درک و حل مسئله آسیب می زنند.

مشکل در یادگیری اطلاعات جدید، اختلال در حافظه کوتاه مدت و سایر مشکلات شناختی نمونه‌های معمول علایم ابتلا به انواع اختلالات شناختی هستند، اما علایم می‌تواند بسته به نوع اختلال و فاکتورهای مختلف متفاوت باشند.

اختلالات شناختی، تنها منعکس‌کننده‌ی وجود مشکل در یک یا چند حوزه‌ی شناختی نبوده، بلکه معمولاً با نشانه‌های رفتاری همراه می‌شوند. این اختلالات نمونه‌ای از ارتباط پیچیده بین نورولوژی، طب داخلی و روانپزشکی است، که منجر به اختلال شناختی شده و با نشانه‌های رفتاری نیز همراه می‌شوند.

در این دسته از اختلالات، رفتارها و روش‌های فکری غلط، بسیار شبیه به برخی دیگر از اختلالات روانشناختی می‌باشد، با این تفاوت که ریشه‌ی این اختلالات آسیب ناشی از اندام‌های زیستی و یا سیستم اعصاب مانند ضربه دیدن سر یا انحطاط مغز بر اثر افزایش سن است. همچنین گاهی نیز فرد به دلایلی همچون سو مصرف مواد و… دچار این اختلالات می‌شود.

 

انواع اختلال شناختی

اختلال شناختی طیف گسترده‌ای از بیماری‌ها را شامل می‌شود و انواع مختلفی دارد. در ادامه می‌توانید با انواع اختلالات شناختی بر اساس طبقه‌بندی DSM-IV (مهم‌ترین مرجع تقسیم‌بندی بیماری‌ها، اختلالات و نابهنجاری‌های عصبی) آشنا شوید. اختلال شناختی را می‌توان به چهار گروه اصلی تقسیم بندی کرد که هر کدام از آنها زیر دسته‌های دیگری دارند. ۴ دسته اصلی اختلال شناختی عبارتند از:

  • روان آشفتگی – Delirium
  • زوال عقل – Dementia
  • اختلال حافظه و یادگیری – Amnestic disorders
  • سایر انواع اختلالات شناختی – Others

 

۱- روان آشفتگی و اختلال شناختی

دلیریم یک اختلال نیست بلکه یک نشانه‌ی روان_تنی، به دلیل وجود اختلال در سیستم عصبی است. روان آشفتگی با مشاهده اختلال حاد و نوسانی در هشیاری و فعالیت‌های شناختی و پیشرفت علایم در مدت زمان کوتاه مشخص شده و باعث ایجاد تغییرات سریع بین حالات ذهنی می‌شود.

این شرایط خبر از آشفتگی وسیع در سیستم عصبی می‌دهد و توانایی بیمار برای پردازش و بخاطر آوردن اطلاعات شدیداً آسیب می‌بیند.

از ویژگی‌های این اختلال ایجاد اشکال در جهت‌یابی، عدم آگاهی نسبت به زمان و مکان، توهم، هذیان، خشم و عصبانیت و اضطراب است. زیر شاخه‌های این اختلال عبارتند از:

  • روان‌آشفتگی ناشی از مسمومیت با مواد (همچون الکل، مواد مخدر یا داروها)
  • روان‌آشفتگی ناشی از کاهش میزان مواد در بدن (در حالتی که فرد مصرف کننده‌ی مواد مذکور است)
  • روان‌آشفتگی نامشخص که در زمانی که دلیل روان‌آشفتگی مشخص نیست یا علایم انواع مختلف روان‌آشفتگی مشاهده می‌شوند تشخیص داده می‌شود.

 

۲- زوال عقل یا دمانس

زوال عقل یا دمانس با آسیب‌های شناختی کلی، شامل نقص‌های حافظه، با وجود سطح طبیعی هشیاری و انگیختگی (arousal) مشخص می‌شود. این اختلال بر اثر ایجاد مشکلاتی در عملکرد مغز حاصل می‌شود.

این حالت با از بین رفتن توانایی‌های شناختی و هوشی، به اندازه‌ای که در عملکرد اجتماعی و شغلی شخص اختلال ایجاد کند، مشخص می‌شود و در درجه اول موجب ایجاد مشکل در به یادآوری و حافظه می‌شود.

شکل کامل بالینی، مرکب است از اختلال حافظه تفکر انتزاعی و قضاوت که با درجاتی از تغییر شخصیت همراه است. دمانس ممکن است برحسب اتیولوژی آن پیشرونده ثابت یا برگشت پذیر باشد. اختلال زوال عقل را به انواع زیر می‌توان تقسیم کرد:

  • زوال عقل بر اثر آلزایمر
  • زوال عقل بر اثر مشکلات عروقی (بلوک شدن یا کاهش میزان خون رسانی به مغز)
  • زوال عقل ناشی از ابتلا به اچ آی وی
  • زوال عقل ناشی از ترومای سر (وارد شدن آسیبی به سر)
  • زوال عقل ناشی از ابتلا به بیماری پارکینسون
  • زوال عقل ناشی از ابتلا به بیماری هانتینگتون
  • زوال عقل ناشی از ابتلا به بیماری پیک
  • زوال عقل ناشی از ابتلا به بیماری کروتزفلد جاکوب
  • زوال عقل ناشی از استفاده‌ی بلند مدت از الکل یا مواد آسیب زای دیگر
  • زوال عقل ناشی شده از دلایل متعدد
  • زوال عقل نامشخص که زمانی تشخیص داده می‌شود که علایم دو یا چند نوع از انواع زوال عقل مشاهده شوند و نتوان تنها یکی از انواع مختلف زوال عقل را تشخیص داد.

 

۳- اختلال حافظه و یادگیری

اختلالات فراموشی با از دست دادن حافظه و نقص یادگیری بدون سایر آسیب‌های شناختی شناخته می‌شود و خود را به صورت ناتوانی در یادگیری اطلاعات جدید و به یادآوری اطلاعات قدیم نشان می‌دهد.

سندرم یاد زدودگی عضوی (Organic Amnesic Syndrome) که در زمانی تشخیص داده می‌شود که یاد زدودگی ناشی از مصرف الکل یا مواد روان‌گردان نباشد.
اختلال یاد زدودگی نامشخص که در زمانی که دلایل ابتلا نامشخص هستند یا علایمی به جز علایم سندرم یاد زدودگی بنیانی مشاهده می‌شوند تشخیص داده می‌شود.

 

۴- سایر انواع اختلال شناختی

اختلالات شناختی خفیف یا اختلالات شناختی غیر مشخص دو نوع دیگر از انواع اختلالات شناختی هستند، که در صورتی که علایم بسیار خفیف بوده یا علایم را نتوان تنها به یک نوع از اختلالات مشخص ربط داد تشخیص داده می شوند.

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

تاریخچه علوم شناختی

تاریخچه علوم شناختی

تاریخچه علوم شناختی اگر چه قدمت طولانی ندارد، اما جذابیت و شگفتی آن فراوان، جالب توجه و خواندنی است. قرن‌های متمادی آشنایی با دنیای عجیب و پیچیده ذهن یکی از علائق بشر بوده است. این علاقه نه تنها امروزه کم نشده و از بین نرفته، بلکه انسان‌ها امروز به شکلی مدرن‌تر و با نگاهی نو به شناخت اسرار دنیای ذهن می‌پردازند.

در مطلب قبل با مفهوم و کارکرد علوم شناختی آشنا شدیم و دیدیم که امروزه انسان‌ها با چه ابزار پیشرفته و نگرش نویی به شناخت ذهن و مغز انسان و سایر موجودات و اشیا ذهنمند می‌پردازند. برای آشنایی بیشتر با علوم شناختی می‌توانید ابتدا مقاله علوم شناختی چیست؟ را بخوانید.

دانشمندان علوم شناختی ذهن انسان را شبکه پیچیده‌ای می‌دانند که اطلاعات را دریافت، نگهداری و پردازش می‌کند و می‌تواند آن را تغییر شکل یا انتقال دهد.

اطلاعات در این رویکرد معنای بسیار وسیعی دارد و شامل تمامی دریافت‌های انسان از جهان خارج به‌ علاوه تمامی مفاهیم و ادراکاتی می‌شود که در درون ذهن انسان وجود دارد.

رشد انفجاری این علم در ۲۰ سال اخیر حتی از رشد سریع علم فیزیک هم چشمگیرتر بوده است. این مساله به دلیل پیشرفت فناوری و به خصوص استفاده از انواع روش‌های غیرتهاجمی برای بررسی مغز انسان رخ داده است.

تاریخچه علوم شناختی از دوران باستان

همانطور که گفتیم انسان از دیرباز علاقه به کشف رمز و رموز دنیای ذهن خود داشته است. چنان که نه تنها این علاقه امروزه کم نشده بلکه شکلی جدید و پیشرفته به خود گرفته است.

می‌توان گفت تاریخچه علوم شناختی از علم فلسفه شروع شد و در سیر تحولات خود تا به امروز نظریه‌ها، باورها، آزمایشات و تلاش‌های فراوانی را در طی قرن‌ها به خود دیده است.

در طی این دوران‌ها گاهی برخی از این نظریه‌ها و یا حتی باورها به شک تبدیل شدند و یا برخی دیگر به طور کامل رد شد.

بسیاری از نظریه‌ها تا مدت‌ها پایه‌ی علوم شناختی بودند، که بعدها با آمدن تکنولوژی‌های پیشرفته مردود اعلام شد. اما با تمام این فراز و فرودها امروزه ثابت شده، که مغز کارکردی بسیار پیچیده‌تر و متفاوت‌تر از تصورات ما دارد.

جالب است بدانید اولین ردپای ظهور علوم شناختی را در دوران باستان می‌توان پیدا کرد. آن زمانی که در دوران یونان باستان فلاسفه‌ای همچون افلاطون و ارسطو برای فهم و درک ذهن و کارکرد آن کوشش می‌کردند و سعی در توضیح چگونگی شناخت بشری داشتند.

تاریخچه علوم شناختی‌ همچنین شامل نویسندگانی چون دکارت، دیوید هیوم، کانت، باروخ اسپینوزا، نیکولا مالبرانش، پیر کابانیس، لایبنیتز و جان لاک نیز می‌باشد.

البته بی شک باید گفت، هر چند این نویسندگان به کشف فلسفی ذهن کمک زیادی کردند و کار آنها در نهایت باعث توسعه علم روان‌شناسی شد. اما آن‌ها از نظر مفهوم‌های پایه‌ای و ابزارهای مورد استفاده در این راه با دانشمندان علوم شناختی بسیار متفاوت بودند.

بررسی ذهن در طی این قرون همچنان در حیطه فلسفه باقی مانده بود، تا قرن نوزده میلادی که مقارن با پیدایش روان‌شناسی علمی شد. در ادامه همچنان مکاتب اولیه روان‌شناسی علمی نیز بیشتر متمرکز بر بررسی جریان‌های درونی ذهن از طریق خودکاوی یا درون‌نگری بودند.

چند دهه از ظهور این علم تازه نگذشته بود، که با ظهور مکتب رفتارگرایی همه چیز در این حوزه دگرگون شد. رفتارگرایی که نگرشی کاملاً‌ متفاوت با مکتب قبلی داشت، به رویکرد غالب در روان‌شناسی تبدیل شد.

آنها وجود و بررسی ساز و کارهای درونی ذهن را اساساً نادیده می گرفتند و معتقد بودند روان‌شناسی باید محدود به بررسی پدیده های قابل مشاهده، مانند محرکات بیرونی و پاسخ‌های رفتاری موجود زنده به آن محرک‌ها باشد.

تاریخچه علوم شناختی نوین

تاریخچه علوم شناختی نوین و امروزی، یعنی علمی که با نگاهی متفاوت به دنیای ذهن می‌پردازد، به دهه ۵۰ میلادی بر می‌گردد. در این دهه علوم شناختی به صورت یک جنبش روشن فکری که از آن به نام انقلاب شناختی یاد می‌شود، آغاز شد.

در واقع در اواخر دهه ۵۰ و اوایل دهه ۶۰ قرن بیستم میلادی، دانش مربوط به مطالعه ذهن دچار تحولی شگرف شد.

هر چند که شما سرنخ‌های شروع تمدن علوم شناختی مدرن را می‌توانید در اوایل دهه ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ در سایبرنتیک شناسانی مانند وارن مک کالوچ و والتر پیتز پیدا کنید،‌ که در صدد درک اصول سازماندهی ذهن بودند.

مک کالوچ و پیتز مدل‌های محاسبه با الهام از ساختار شبکه‌های عصبی بیولوژیکی، یا در واقع اولین نوع از آنچه امروزه به عنوان شبکه‌های عصبی مصنوعی شناخته می‌شوند ایجاد کردند.

یکی دیگر از عوامل و نوآوری‌هایی که به انقلاب شناختی انجامید، توسعه نظریه محاسبات و کامپیوترهای دیجیتالی در دهه‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ میلادی بود. با ورود کامپیوتر مدرن یا ماشین فون نیومن به دنیای تکنولوژی اتفاقات شگفتی افتاد.

این تکنولوژی بعدها نقش اصلی را در علوم شناختی، هم به عنوان استعاره‌ای از ذهن و هم به عنوان ابزاری برای بررسی، بازی کرد.

بعد از گذشت این سال‌ها و ایجاد تکنولوژی‌ها و ایده‌های نوین، تاریخچه علوم شناختی به نقطه عطف خود رسید. دانشمندان حوزه‌های متنوع مانند علم اعصاب، زبان‌شناسی، روان‌شناسی، هوش مصنوعی و فلسفه متوجه شدند که همگی در مورد کارکرد ذهن سرگرم حل مسائل مشترکی هستند.

آنها دریافتند که یافته‌های متفاوت آنان برای حل اسرار ذهن، می‌تواند مکمل یکدیگر باشد. در واقع نگاه همه این محققین به ذهن مبتنی بر بررسی بازنمودهای ذهنی و نحوه پردازش آنها بود.

این شد که دانشمندان و نظریه پردازان علوم مختلف با تبادل دانش، همکاری و همفکری با یکدیگر نهایتاً دانشی میان رشته‌ای با نام علوم شناختی را ایجاد کردند.

اولین آزمایش علوم شناختی در یک موسسه اکادمیک، در دانشکده کسب و کار دانشگاه MIT انجام شد. این کار توسط جوزف کارل لیکلایدر که در بخش روانشناسی فعالیت می‌کرد و آزمایش‌هایی را بر روی حافظه کامپیوتری، به عنوان الگویی برای شناخت انسان انجام می‌داد، شکل گرفت.

در سال ۱۹۵۹ همانطور که در بالا اشاره شد، الگوی رفتارگرایانه اسکینر در حوزه روانشناسی در ایالات متحده حاکم بود. بیشتر روانشناسان بر روی روابط عملکردی بین عامل محرک و پاسخ، بدون در نظر گرفتن تصورات داخلی متمرکز بودند.

در آن زمان بود که نوآم چامسکی تحولی در این زمینه رقم زد و نقد تندی را بر کتاب “رفتار کلامی” نوشته بی اف اسکینر منتشر کرد.

چامسکی معتقد بود برای توضیح زبان، ما به نظریه‌ای مانند دستور زبان زایشی نیاز داریم، که نه تنها تصورات داخلی را نیز در نظر بگیرد بلکه ترتیب موجود در آن‌ها را نیز توصیف کند.

پیشنهاد میکنیم این مقاله را مطالعه کنید: تاریخچه بیوفیدبک

در تاریخچه علوم شناختی در دهه ۷۰ با نقطه عطف دیگری برای این شاخه از علم مواجهه هستیم. در اوایل این دهه اصطلاح علوم شناختی توسط کریستوفر لانگت هیگینز ابداع شد. او برای اولین بار آن را در تفسیر خود در سال ۱۹۷۳ در مورد گزارش لایت هیل، که مربوط به بررسی وضعیت هوش مصنوعی در آن زمان است، استفاده کرد.

در همان دهه ۷۰ بود، که نشریه علمی علوم شناختی (Cognitive Science) و انجمن علوم شناختی تاسیس شد و در آمریکا پایه‌های این دانش نو نهاده شد.

در طی این سال‌ها علوم شناختی در مقیاس بین‌المللی به خوبی دیده شد. در اوایل دهه ۸۰ بود که با کمک پرفسور استیلینگز، کالج واسر به اولین موسسه‌ای در دنیا تبدیل شد، که مدرک دوره کارشناسی در علوم شناختی را به دانشجویان اهدا می‌کرد.

همچنین در سال ۱۹۸۶ نیز اولین دپارتمان علوم شناختی در جهان در دانشگاه کالیفرنیا، سن دیگو تاسیس شد.

علوم شناختی رو به پیشرفت


تاریخچه علوم شناختی با آغاز دهه ۹۰ به اوج رشد، شکوفایی و پیشرفت خود رسید. در دهه ۱۹۹۰ که دهه مغز نامیده شد، پیشرفت‌های سریع و چشمگیر فناوری تصویربرداری و مطالعه مغز و به وجود آمدن ابزارهایی مانند نوار مغزی، fMRI و… باعث شد علوم اعصاب سهمی جدی‌تر در پیشرفت علوم شناختی داشته باشد.
همچنین در اوایل دهه ۱۹۸۰ با افزایش دسترسی به کامپیوترها، تحقیق در زمینه هوش مصنوعی نیز گسترش پیدا کرد.

محققانی مانند ماروین مینسکی به امید ساخت هوش مصنوعی نشانه ای (Symbolic AI) و یا توصیف قدم‌هایی را که انسان، برای تصمیم‌گیری یا حل مسائل پشت سر می‌گذارد، برنامه‌های کامپیوتری به زبان‌هایی مانند LISP نوشتند. تا از این طریق بتوانند فکر انسان را بهتر درک کنند.

کم کم محدودیت‌های برنامه تحقیقاتی هوش مصنوعی نشانه‌ای خودش را نشان داد. به عنوان مثال، لیست کردن دانش انسان به صورت جامع و به شکلی که توسط یک برنامه کامپیوتری نشانه‌ای قابل استفاده باشد، به نظر می‌رسید کاری خیالی و نشدنی است.

در اواخر دهه ۸۰ و ۹۰ میلادی، جیمز مک کلیلند و دیوید رومل هارت دیدگاهی تازه را در این زمینه ارائه کردند که می‌گوید، می‌توان ذهن را به عنوان مجموعه‌ای از اتصالات پیچیده، که به صورت یک شبکه لایه‌ای نمایش داده می‌شوند، توصیف کرد.

بر اساس این نظریه بود که در این سال‌ها، شبکه‌های عصبی و اتصال‌گرایی به عنوان الگوهای تحقیق ظهور کردند.

از طرفی منتقدان این دیدگاه معتقدند پدیده‌هایی وجود دارند، که توسط مدل‌های نشانه‌ای بهتر توصیف می‌شوند و مدل‌های اتصال‌گرا اغلب به حدی پیچیده هستند که قدرت توضیحی کمی دارند.

این روزها اما تاریخچه علوم شناختی در اوج پیشرفت خود قرار دارد. مدل‌های نشانه‌ای و اتصال‌گرا با یکدیگر ترکیب شده‌اند و امکان استفاده از هر دو نوع بیان را فراهم آورده و می‌توان از هر دوی آنها استفاده کرد.

هر چند که هر دوی این مدل‌ها با تمام کمکی که به درک ساختار ذهن انسان می‌کنند، کامل و منطبق بر واقعیت نیستند و با وجود تمام پیشرفت‌ها هنوز بشر راه درازی تا شناخت کامل دنیای ذهن در پیش رو دارد.

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

علوم شناختی چیست؟

علوم شناختی

اگر با دیدن عنوان علوم شناختی چیست؟ علاقه‌مند شدید که با این رشته جوان و نوپا آشنا شوید، باید بگویم که به حوزه پیچیده ولی جذاب و خاص علوم شناختی و دنیای ذهن خوش آمدید.

مطمئنا همگی ما نام رشته‌های تحصیلی گوناگون مانند علوم تجربی، علوم انسانی، ریاضی و… را شنیده‌ایم. ولی این روزها شاید کمتر کسی از وجود یک رشته تازه تاسیس و نوین به نام رشته علوم شناختی خبر دارد، مگر اینکه سر و کارش با این رشته باشد.

رشته علوم شناختی حوزه‌ای است که به جرات می‌توان گفت به آینده تعلق دارد. آینده‌ای که از همین حالا شروع شده و بخشی از آن نیز در زندگی امروزه ما قابل مشاهده و لمس است.

ولی پرداختن و آشنایی با این رشته گسترده، جذاب و هیجان‌انگیز را نخست با ارائه تعریف کوتاهی از این رشته آغاز می‌کنیم.

پیشنهاد میکنیم این مقاله را مطالعه کنید: تحریک الکتریکی فرا جمجمه ای(tes)

علوم شناختی چیست؟

علوم شناختی را در یک جمله کوتاه این چنین می‌توان تعریف کرد: علوم شناختی [Cognitive Science] مطالعه‌ی علمی “ذهن” است.

در واقع می‌توان گفت علوم شناختی به صورت یک پژوهش علمی دربارهٔ ذهن و مغز تعریف می‌شود و اصطلاحی است برای «دانش ذهن‌شناسی» یا همان دانش‌های شناخت ذهن، که توسط اولریک نیسر انتخاب شده است.

در اینجا منظور از ذهن مجموعه‌ی هر چیزی است، که نمودهای هوشمندی و آگاهی هستند مانند تفکر، ادراک، حافظه، احساس، استدلال و نیز تمام روندهای ناآگاهانه شناختی است.

همچنین مقوله‌ی شناخت در این حوزه نیز به مجموع حالت‌ها و فرآیندهای روانی مانند تفکر، استدلال، درک و تولید زبان، دریافت حواس پنجگانه، آموزش، آگاهی، احساسات و… گفته می‌شود.

محققانی که در این زمینه فعالیت می‌کنند، با تمرکز بر روی نحوه نمایش، پردازش و انتقال اطلاعات توسط سیستم عصبی به مطالعه هوش و رفتار انسان می پردازند.

سوال‌هایی مانند این که ذهن چگونه کار می‌کند یا مغز چگونه هوشمندی [Intelligence] را ایجاد می‌کند، پرسش‌هایی هستند که در علوم شناختی بررسی می‌شود.

شاید شما هم فکر می‌کنید که در اینجا منظور تنها ذهن و شناخت انسان است. ولی اصلاً این طور نیست، آنچه در علوم شناختی مورد بررسی قرار می‌گیرد ذهن، شناخت و هوش در انسان و سایر اشیا یا پدیده‌های ذهمند است.

منظور از پدیده یا اشیای ذهمند، هر نوع موجودی است که می‌تواند فکر کند، محاسبه نماید، احساس کند، تصمیم بگیرد و رفتار هوشمند داشته باشد. بنابراین حیوانات، ماشین‌ها یا ربات‌ها نیز می‌توانند در این تعریف گسترده قرار بگیرند.

از هدف‌های اصلی علوم شناختی می‌توان به پژوهش در زمینه ادراک و بازشناسی، توجه، حافظه و یادگیری، زبان، استدلال و تفکر، قضاوت، برنامه‌ریزی، تصمیم گیر‌ی و… اشاره کرد.

امروزه علوم شناختی یکی از شاخه‌های علوم تجربی (science) محسوب می‌شود. علوم شناختی شاخه‌ای میان‌رشته‌ای است که از ادغام رشته‌های مختلفی مانند روان‌شناسی، فلسفه ذهن، عصب‌شناسی، زبان‌شناسی، انسان‌شناسی، علوم رایانه و هوش مصنوعی تشکیل شده است.

رشته‌های گوناگون علوم شناختی نه تنها قرار است فناوری‌های آینده را به طور شگفت‌انگیزی متحول کنند، بلکه به پاسخ دادن به سوالات معرفت شناختی و هستی شناختی که قرن‌ها ذهن بشر را به خود مشغول کرده برخاسته‌اند.

امروزه دانشمندان حوزه شناختی موفقیت‌های قابل توجهی در مورد فناوری‌های مربوط به ذهن، مغز و هوش و شناخت، مانند طراحی سیستم‌ها و ماشین‌های هوشمند، ابداع ابزار و تکنیک‌های خوانش مغز و طراحی روش‌هایی برای تاثیر گذاری بر ذهن و مغز و… به دست آورده‌اند.

از طرفی دیگر به بسیاری از سوال‌هایی که سال‌های طولانی در حوزه‌هایی مانند فلسفه، اخلاق و سایر حوزه‌های علوم انسانی مطرح بوده، مانند ماهیت اخلاق و قضاوت اخلاقی، چگونگی کسب دانش، نحوه ادراک زیبایی، ماهیت اراده آزاد و… با نگاهی جدید پرداخته است.

بنیادی‌ترین سوال در میان این مسائل، مسئله آگاهی است. که در واقع مسئله‌ی نهایی و دشوارترین مسئله علوم شناختی محسوب می‌شود.

در برآیند همه این پرسش‌ها و چالش‌ها می‌توان گفت علوم شناختی به بررسی این می‌پردازد، که ذهن چگونه از خود و جهان و جامعه شناخت و آگاهی پیدا می‌کند و عوامل تاثیرگذار بر شناخت ذهن چه عواملی هستند.

آشنایی با محصولات علوم اعصاب

همچنین این دانش در کنار نانوتکنولوژی، بیوتکنولوژی، فناوری اطلاعات مجموعه دانش‌های همگرا (NBIC) را تشکیل می‌دهد.

این رشته کاربرد وسیعی در رشته های فرعی مانند پزشکی، آموزش و پرورش، جامعه شناسی، سیاست، علوم اطلاعات، ارتباطات و رسانه های گروهی، مهندسی پزشکی، مهندسی فرمان و کنترل و حتی علوم دفاعی و جنگ پیدا کرده است.

به طور خلاصه می‌توان گفت دانشمندان علوم شناختی در پی این هستند تا بزرگترین راز آدمی، یعنی دنیای مغز و ذهن انسان را کشف کنند و کارکردهای آن را به عنوان عالی‌ترین و پیچیده‌ترین مکانیسم موجود در طبیعت بشناسند.

واژه علوم شناختی

واژهٔ «علوم شناختی» به جای «Cognitive Science» به کار گرفته می‌شود. این واژه از دو بخش «علوم» و «شناختی» ساخته شده است.

کلمه «علوم» به جای واژه «Science» به کار می‌رود. البته باید توجه کرد که کلمه علم را با دانش (Knowledge) اشتباه نگیرید. همچنین واژه «Science» معنی جمع دارد و به همین دلیل به جای علم از کلمه «علوم» استفاده شده است.

به جای واژه «Cognitive» نیز از کلمه «شناخت» استفاده شده و به دلیل اینکه خاصیت صفت به آن بدهند از کلمه «شناختی» استفاده می‌شود.

واژه “شناختی” (Cognitive) در “علوم شناختی” برای هر نوع عملیات یا ساختار ذهنی که بشود آن را به صورت دقیق مورد مطالعه قرار داد استفاده می‌شود.

اولین معانی ثبت شده برای واژه “شناختی” در فرهنگ لغت انگلیسی آکسفورد، آن را به صورت “مربوط به عمل یا فرایند دانستن” توصیف می‌کنند.

پیشنهاد میکنیم این مقاله را مطالعه فرمایید: تاریخچه تحریکی الکتریکی فرا جمجمه ای

دستگاه‌های اندازه‌گیر‌ی رفتار

برای اینکه یک محقق به طور جامع بتواند چیزهایی که رفتار هوشمندانه را تشکیل می دهند تحلیل، توصیف و بیان کند، باید خود رفتار را مورد بررسی و مطالعه قرار دهد.

این نوع تحقیق ارتباط نزدیک و تنگاتنگی با روان شناسی شناختی و روان فیزیک دارد.

با اندازه‌گیر‌ی پاسخ‌های رفتاری به محرک‌های گوناگون، محقق می‌تواند درک بهتری از نحوه پردازش این رفتار‌ها پیدا کند.

دانشمندان علوم شناختی ذهن انسان را شبکه پیچیده‌ای می‌دانند که اطلاعات را دریافت، نگهداری و بازیابی می‌کند و می‌تواند آن را تغییر شکل یا انتقال دهد. از دید علوم شناختی ذهن را می‌توان همچون نوعی رایانه دانست.

اطلاعات از جهان خارج توسط گیرنده‌های حسی ما (مثل بینایی یا شنوایی) به داخل شبکه پردازشگر (ذهن) وارد می شوند، در حافظه نگهداری شده و در فرآیند تفکر پردازش می‌گردند. خروجی‌های این پردازش می‌تواند گفتار یا رفتار حرکتی ما باشد.

امروزه با رشد فناوری، امکاناتی فراهم شده تا به کمک ابزارهای گوناگون مغز را اسکن کرده و واکنش‌های نورونی آن را ثبت و مشاهده کرد و به اندازه گیر‌ی رفتاری‌ها تا حدودی دست یافت.

تصویربرداری‌های مغزی امکان تجزیه و تحلیل میزان فعالیت در داخل مغز را در هنگام انجام کارهای گوناگون به محقق می‌دهد. این کار به او کمک می‌کند تا رفتار و عملکرد مغز را به یکدیگر مرتبط کرده تا درک کند اطلاعات در مغز چگونه پردازش می‌شود.

روش‌های گوناگون تصویربرداری وضوح زمانی و مکانی مختلفی دارند. از انواع گوناگون این دستگاه‌ها می‌توان موارد زیر را نام برد:

  • مقطع نگاری رایانه‌ای تک فوتونی (SPECT) و مقطع نگاری با گسیل پوزیترون (PET)
  • نوار مغزی
  • fMRI
  • تصویر برداری نوری
  • MEG

از آنجایی که مبحث اندازه‌گیر‌ی رفتار به وسیله‌ای برای اندازه‌گیر‌ی و محاسبه آن نیاز داشت، تا مطالعه، داده‌یابی و تحلیل‌ها را معتبر و ساده‌تر کند. در اوایل قرن بیستم دستگاه “الکتروانسفالوگرافی” یا همان نوار مغزی راه حلی جدید برای این مسئله بود.

نوار مغزی، به وسیله قرار دادن الکترودها بر روی پوست سر، میدان‌های الکتریکی تولید شده به وسیله نورون‌ها را در قشر مغز(کورتکس) اندازه‌گیر‌ی می‌کند.

این روش وضوح زمانی بسیار بالایی دارد، ولی وضوح فضایی آن نسبتاً ضعیف است.

این شیوه به قدری کاربرد داشت که بر پایه آن روش‌های دیگری مانند: تحریک مغناطیسی سلول‌های مغز، به کار گیر‌ی مادون قرمز در طیف نگاری و ده‌ها روش تهاجمی و غیر تهاجمی دیگر ایجاد شد.

با این روش متخصصان توانستند کنش و واکنش‌های افراد به سالم و مریض را مورد بررسی قرار داده، تا رفتارها و اختلالات را ارزیابی کنند.

به این ترتیب نه تنها به این وسیله توانستند به شناخت بهتری از کارکرد ذهن دست پیدا کنند، بلکه به ساخت ابزارهای هوش مصنوعی و توضیح طرح‌واره برای ساخت انواع ربات‌ها نیز پرداختند.

مغز

کاربردهای  بالینی علوم شناختی

علوم شناختی به عنوان رویکردی میان رشته ای،دارای کاربرد های متعدد در حوزه های مختلف علمی است.اختلالات بالینی و خصوصا روانپزشکی حوزه هایی هستند که می توانند از نتایج پژوهش های علوم شناختی در مفهوم سازی و همنین درمان بهره گیرند.

علوم شناختی از بدو شکل گیری،شاهد رشد چشمگیری بوده است تا آنجا که هم اینک گرایش غالب را در روان شناسی عمومی تشکیل می دهد.همچنین رویکرد های شناختی در حوزه های مختلف علمی به ایجاد عناوینی همچون روانشناختی  شناختی،هوش مصنوعی،زبان شناسی،عصب شناسی،مردم شناسی و فلسفه ذهن انجامیده است.ادبیات علمی و نیز روند تشکیل دپارتمان های علوم شناختی در دانشگاه های معتبر در حال گسترش است.به منظور رسیدن به تعریف مشخصی از علوم شناختی،تلاش های مختلفی به عمل آمده است.

حال به بحث خود و ارتباط علوم شناختی با اختلالات بالینی باز گردیم.

مدل های شناختی و محاسباتی ذهن را می توان با مدل های اصلی ذهن در روانشناسی عمومی مقایسه نمود.از دیدگاه بالینی،مهم ترین مدل های مطرح عبارتند از مدل های رفتاری،روانکاوی و بیولوژِیک.

در رویکرد رفتاری،تلاش بر آن است که قوانین ارتباط میان محرک ها و پاسخ ها کشف گردد و به همین دلیل در این رویکرد،ذهن به عنوان یک جعبه سیاه فرض می شود که صرفا آنچه قابل مشاهده است قابل مطالعه می باشد.در نقطه مقابل،مدل شناختی توجه ویژه ای به ساختار های ذهنی در جعبه سیاه دارد و به مطالعه فرآیند هایی می پردازد که به تولید محصولات شناختی(افکار و احساسات)می انجامد.با این وجود،می توان پیوستگی میان مدل های رفتاری و شناختی را مشاهده نمود.در هر دو مدل،تاکید بر داده های تجربی و اندازه گیری است و شواهد تجربی آزمایشگاهی مبنای قضاوت علمی می باشد.

مدل روانکاوی ذهن،بر پایه انرژی قرار دارد.در این مدل،فروید توضیح می دهد که نیرو های ناخودآگاه چگونه ابراز می شوند،تغییر شکل می یابند یا سرکوب می گردند که در نتیجه رفتار های روزانه و آسیب شناسی روانی حاصل می شود.بنابراین حوادث دوران رش بر پویایی دنیای شخص به نحوی معین اثر می گذارند.در جریان روانکاوی نسبت به این پویایی بینشحاصل می شود و بیمار فرصت می یابد که آنها را در دنیای درونی خویش یکپارچه سازد.در اینجا نیز پیوستگی میان روانکاوی و علوم شناختی قابل مشاهده است.

نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

توانبخشی شناختی چیست؟

توانبخشی شناختی

توانبخشی شناختی یک سری از روش‌های درمانی را در برمی گیرد، که برای رفع مشکلات و اختلالات شناختی بکار می رود. در این مقاله ابتدا به طور مختصر با اختلالات شناختی آشنا می شویم و پس از آن به بررسی حوزه توانبخشی شناختی می پردازیم.

 

اختلال شناختی چیست؟

ابتدا باید این را دانست که “شناخت” به تمام فرآیندهای ذهنی و مغزی که به آگاهی انسان از خود و جهان اطرافش منتهی شود، گفته می‌شود. شناخت به معنای دریافت، سازماندهی و استفاده از اطلاعات، درک روابط بین علت ‌و‌ معلول عمل و نتایج آن است.

عملکردهای شناختی مغز، طیف گسترده‌ای از جنبه‌های رفتاری و فرآیندهای شناختی را در بر می‌گیرد. یعنی عملکردهای مانند شناخت، حافظه، زبان، جهت‌یابی، عمل (Praxis)، قضاوت و عملکرد‌ اجرایی، روش و رفتارها، روابط بین فردی، حل مسأله و… را شامل می‌شود.

اختلالات شناختی (CD)، دسته‌ای از اختلالات روان هستند که در درجه اول بر توانایی‌های شناختی از جمله یادگیری، حافظه، درک و حل مسئله تأثیر می‌گذارند. این اختلالات بر نحوه‌ی تفکر و سطوح مختلف شناخت اثر گذار می‌باشند.

مشکل در یادگیری اطلاعات جدید، اختلال در حافظه کوتاه مدت و سایر مشکلات شناختی نمونه‌های معمول علایم ابتلا به انواع اختلالات شناختی هستند. اما این علایم می‌تواند بسته به نوع اختلال و فاکتورهای مختلف متفاوت باشند.

این اختلالات نمونه‌ای از ارتباط پیچیده‌ بین ‌نورولوژی، طب داخلی و روانپزشکی است، که منجر به اختلال شناختی شده و با نشانه‌های رفتاری نیز همراه‌ می‌شوند.

در این اختلالات رفتارها و روش‌های فکری بیمار، بسیار شبیه به برخی دیگر از اختلالات روانشناختی است. اما تفاوت اینجاست که ریشه‌ی این اختلالات آسیب ناشی از اندام‌های زیستی و یا سیستم اعصاب مانند ضربه دیدن سر یا انحطاط مغز بر اثر افزایش سن است. همچنین گاهی نیز فرد به دلایلی همچون سو مصرف مواد و… دچار این اختلالات می‌شود.

 

توانبخشی شناختی چیست؟

توانبخشی شناختی روشی برای برگرداندن توانایی‌های شناختی از دست‌ رفته است. بخشی از علوم شناختی که به مداخله و تقویت توانایی های شناختی می پردازد به اصطلاح توانبخشی شناختی نامیده می شود.

اصطلاح بازتوانی شناختی طیف وسیعی از روش‌های درمانی است که توسط متخصصین مختلف توانبخشی قابل اجراست. متخصصان توانبخشی مانند کاردرمانگران، فیزیوتراپیست‌ها، متخصصین آموزش استثنایی و عصب-روانشناسان برای ارتقاء سطح عملکردهای شناختی مراجعین خود، از رویکردهای توانبخشی شناختی استفاده می کنند.

توانبخشی شناختی رشته‌ای است که یک بال آن در توانبخشی و بال دیگر آن در علوم شناختی است. افرادی که دچار آسیب مغزی شده‌اند و یا افرادی که در کارکردهای شناختی خود آسیب دیده‌اند، با این روش کارکرد شناختی و ذهنی آن‌ها را می توان بهبود داد.

همان طور که می شود یک عضله را تقویت کرد، بسیار راحت تر از آن می توان مغز را تقویت کرد. اگر فردی در عملکردی مهارت پیدا کند، ساختار مغزی در قسمت مربوط به آن عملکرد تقویت می شود.

پایه علوم شناختی نیز بر این اصل استوار است، که مغز یک ارگان انعطاف پذیر و تغییرپذیر است و می توان با توانبخشی شناختی مغز را ترمیم و تقویت نمود. در نتیجه توانبخشی شناختی توسط تمرینات و ارائه محرک‌های هدفمند صورت انجام می شود و هدف آن، بهبود عملکرد فرد در اجرای فعالیت‌هاست.

 

رویکرد توانبخشی شناختی

در توانبخشی شناختی دو رویکرد اصلی وجود دارد. رویکرد جبران یا سازش و دیگری رویکرد درمان شناختی. در عمل هیچگاه جداسازی این دو رویکرد اتفاق نمی‌افتد و هم‌پوشانی این ‌دو در درمان اجتناب ناپذیر است.

در رویکرد جبران یا تطبیق، هدف آن است تا با ایجاد تغییراتی در محیط، عادات و روش انجام کارها و نیز راهکارهای اجرایی، محدودیت‌های فرد کنار گذاشته شوند.

رویکرد دوم یعنی روش‌ بازتوانی شناختی، برای ارتقاء سلامت، استعدادیابی و افزایش عملکرد دانش آموزان، ورزشکاران، مدیران و… در حیطه‌ها و سنین مختلف استفاده می‌شود.

این روش کمک می کند تا با با نقاط ضعف و قوت مغز فرد به کمک ابزارهای کامپیوتری آشنا شده و به تقویت کارکرد مغز بپردازیم. در واقع مغز در این روش‌ها کاملاً نقش فعال را دارد و به سمت خود تنظیمی هدایت می‌شود.

 

با این اوصاف توانبخشی شناختی، به طور کلی به دو دسته مجزا تقسیم بندی می شوند.
۱. بازتوانی شناختی کلاسیک
۲. بازتوانی شناختی کامپیوتری (CRT)

 

توانبخشی شناختی کلاسیک :


به شخص آموزش‌هایی در جهت جبران ضعف‌های شناختی می‌دهند.
برای مثال، زمان بیرون رفتن شخص از خانه لیستی از وسایل مورد نیاز او تهیه شده و روی یک ورق یادداشت می شود و ورق روی در ورودی نصب می شود.

 

توانبخشی شناختی کامپیوتری :


در فرآیند توانبخشی شناختی کامپیوتری که به صورت مخفف CRT گفته می شود، با استفاده از آزمون‌­های شناختی و تحصیلی، مشاهدات بالینی، عملکردهای روزانه و گزارش‌های والدین و… مهارت‌­های شناختی فرد که نیاز به پرورش دارند، پرورش یافته و تقویت می‌شوند.

پیشنهاد میکنیم این مقاله رو مطالعه کنید: تاریخچه علوم شناختی

 

کاربردهای توان‌بخشی شناختی

این روش در حیطه‌های زیادی مفید است، از ارتقا عملکرد فرد از یک سطح پایه گرفته تا بهبود اختلالات مختلف. یکی از کارکردهای مهم آن بازتوانی شناختی و تقویت عملکرد مغز آسیب دیده، بعد از ضربه مغزی، جراحی مغز پس از تومور، زوال عقل، سکته مغزی و… است.

همچنین برای اختلالاتی مانند بیش فعالی، اختلال یادگیری، اوتیسم، حتی ایجاد توانایی مدیریت مشکلات جسمی مانند فلج مغزی و مشکلات جسمی که به همراه خود اختلالات شناختی می آورند مانند MS مفید است.

 

بعضی از اجزای شناخت که در توانبخشی شناختی مورد توجه قرار گرفته و ارزیابی و درمان می شوند عبارتند از :

 

– درک ( Perception )

– توجه ( Attention )

– حافظه ( Memory )

– زبان ( Language )

– تفکر (Thinking )